هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

اینجا نسکافه نیمه شب ندارد...

اینجا فنجان نسکافه در دست و نور صفحه مانیتور در دل اتاق تاریک، در ساعتی پس از نیمه شب و تصاویری که خیره ات می کنند در حالی که روی صندلی ات خزیده ای را هم ندارد...

اینجا کوچه ندارد...

اینجا کوچه ندارد...اینجا حتی خیابان هم ندارد...چراغ چشمک زنی در دل شب، در ساعت تنهایی، که نور زرد یا قرمز آن، رنگ سیاه آسفالت سیاه تر کف خیابان تاریک و سیاه شب را رنگی کند...که شاید عابری در شب، با دوربینی بر دوش و صدای آهنگی در گوش، چند دقیقه ای خیره آن را بنگرد و ثبت زاویه ای از آن را وسوسه شود...


اینجا...

اینجا...

...

روزها می گذرند و من، نه...

سخت...

باور کن سخت شده است...اصلاً واقعیتش این است که از اولش هم سخت بود...الآن سخت تر شده است...تحمل من رو به اتمام است...واقعیت شاید این است...
واقعیت هر چه که هست، این است که سخت است...از این به بعد اینجا بودن و دور بودن سخت است...
بی حوصله شده ام...بی حوصله تر شده ام...بی حوصله تر خواهم شد...
باور کن دو سال دور از تمدن و انسان های عادی زندگی کردن(!) سخت است...بی حوصله ات خواهد کرد...
پرخاشگر شده ام...بودن اینجا و در این محیط پرخاشگرت می کند...به خودم هم پرخاش می کنم...در درون خودم، بر سر خودم فریاد می زنم هر لحظه ای که به اینجا بودن فکر می کنم...هر لحظه ای که راهی برای رفتن از اینجا پیدا نمی کنم فریاد می کشم بر سر درونم...
از احساس دور شده ام...از آن ذره باقی مانده از احساسم هم دور افتاده ام...دور شده ام...
اینجا دیگر من نیستم...کسی دیگر است بدون روح...کالبدی تنهاست...کالبدی که برنامه ای تکراری را هر روز تکرار می کند...
باور کن بازی واژه ها را هم دارم فراموش می کنم...نمی دانم چه شد که دوباره امشب تصمیم گرفتم بازی کنم...شاید خواندن چند خطی...
اینجا...

نه «من» و نه «او»...

کاش باورت می شد «من» اینجا نه «من» دارم و نه «او»...

یادگاری قرمز...

یادگار این روزهایم قرمزی رنگ خونیست که تمام زندگیم را به حاشیه های خاکستری خواهد برد...

قصابی عمر...

سر در این روزهایم نوشته ام...«قصابی عمر»...

وقتی کشی...

الکی تو دفترم نشستم...دارم وقت می کشم...

لحضات و ساعات و بهتره بگم روز ها و حتی ماه های زندگیم رو دارم می کشم...با دست های خودم...

بدون عنوان...

بیش از حد بی حوصله م...بیش از حد...

صدای تلفنم که در میاد، عصبی می شم...

حوصله جواب دادن به sms ها رو هم ندارم...