هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

تابستونا شعله می باره...

اینجا تابستونا شعله می باره...پاییز داغه...زمستون گرمه...بهار داغه...

تابستونا شعله می باره...

بدون عنوان...

این روزا وقتی می خوابم به سختی بیدار می شم...

ای آرامش...

تصویری که حتی از کابوس های شبانه م هم رفته ای...ای «آرامش»...

در پس رویای آرامش...


همچنان در کوچه پس کوچه های ذهنم در پس رویای آرامش می دوم...

بدون عنوان...

دیشب دو تا مطلب تو فکرم بود که در موردشون مطلب بنویسم...

الآن فقط یکی از اون دو تا رو به خاطر میارم...دومی رو هر چه قدر فکر می کنم مطمئن نیستم این چیزی باشه که الآن تو ذهنمه...

بدون عنوان...

یکی دو تا مطلب تو ذهنمه که در موردشون بنویسم...

بدون عنوان...

مردکِ *** دستش رو کرده تو جیبش می گه "وظیفه من نیست"...

آخه *** پس وظیفه کیه؟!؟!؟...وظیفه من که اصلاً نه ربطی به کارم داره نه به رشته م و نه به قسمتی که هستم؟!!!!!...


بدون عنوان...

عجب هوا گرم و شرجی هست...وای به مرداد...

روز اول...


تو دفترم نشستم...دارم به فتو بلاگم فکر می کنم...امیدوارم بتونم تو 10 روز آینده طرح ش رو آماده کنم و بعدش کد نویس ش رو هم تموم کنم...

مرگ ماهانه...

ماهی یک بار می میرم...

ذهن گیر...

هنوز ذهنم گیر قالبه...

گیر سایت جدید...

گیر راه اندازی مجدد فتو بلاگم...طراحی لوگو...قالب...

گیر راه اندازی سایت شخصی م...