هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

«جمعه»...

"" جمعه‌ها غم دیگه بیداد میکنه...

جمعه‌ها خون جای بارون می چکه...""...

اعتراض به...

و من این روزها پر از اعتراضم...پر از اعتراض...
موسیقی اعتراضی گوش می دهم تمام روز را...با فریاد های درون آهنگ ها، فریاد می زنم...
وجودم لبریز از اعتراض است...
اعتراض به «این» بودن ها و به «آن» نبودن ها...
فریاد می زنم...فریادهایی آغشته به اعتراض...اعتراضی به بلندای یک زندگی...
من لبریز از اعتراض به «بودن»...

دوباره خروج از وضعیت نرمال...

از وضعیت نرمال خارج شدم...این رو من نمی گم...رفتار و حالت ها و حس ها می گن...

دیدن آهنگ ها...

حس کردن آهنگ ها...

نه...توهم نیست...من آهنگ ها رو می بینم...من از حالت نرمال دوباره خارج شدم...

خروج از وضعیت نرمال...

کاملاً حس می کنم که از حالت نرمال خارج شدم...تمام شواهد هم این مطلب رو تایید می کنند...

شب بیداری تا ساعت 5-6 صبح...

بی حوصلگی های دایمی...کلافگی های ممتد...

و گیر کردن سوزنم روی آلبوم ها و آهنگ های خاص...