هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

منتظر کار...

منتظرم کسی خبر بده که کار پیدا شده...

چرخه 24 - 6...

فردا باید برگردم تو اون کارگاه لعنتی و آماده بشم برای گذروندن 24 روز کشنده و مسخره دیگه...تا این 24 روز تموم بشه و من دوباره بتونم برگردم به زندگی...بتونم 6 روز زندگی کنم...
مسخره ست...
امیدوارم هر چه زودتر یه کاری برام پیدا بشه تا بتونم از اون کارگاه بیرون بیام...تا بتونم از اون چرخه 24 روز، روز شماری برای 6 روز زندگی بیرون بیام...
اصلاً حس و حال خوبی نیست...

تا خر خره...

تا خر خره خوردم...

من و پسر خاله ام...
چی بگم...
هر چی بگم کسی نمی فهمه...
کسی یارای درک کردن ش رو نداره...

سفر یک روزه...

دارم می رفم سفر...یه سفر یه روزه...
خونه پدر بزرگ...

و بالاخره امتحان...

فردا امتحان نظام مهندسیه...سری قبلی که برای اولین بار می تونستم امتحان بدم نتونستم برم سر جلسه...
چیز خاصی نخوندم...نمی دونم کتابی با خودم ببرم یا دست خالی برم...
در هر صورت امیدوارم حد نصاب نمره رو بیارم...

کار یا سر کار؟!...

رزومه رو بردم...فرمودن خبرت می کنم...
الآن نمی دونم دنبال کارم...سر کارم...یا سرکار!...

ادامه دنبال کار گردی...

رفتم رزومه بدم...طرف نبود...

برنامه هایی برای اینجا...

یه فکری هم باید برای اینجا بکنم...

یه قالب ساده...شاید یک Domain حتی...

برنامه های روزمره III...


یه چند تا ایده تو ذهنمه...برای پیاده کردنش زمان می خوام...به اضافه تمرکز...باید شروع کنم...مهم شروع کردنه...

بد شانسی...

بد شانسی پشت بد شانسی...
اطلاعات هارد به باد رفت...450 G اطلاعات...تمام طرح و کد هایی که توی 7 سال اخیر زده بودم...تمام عکس هایی که توی 4 سال اخیر گرفته بودم...
همه ش رفت...