هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

اینجا...ساز...I...

اینجا دیگر خواب ساز هم نمی بینم...

خط خطی ها...

این هم حاصل خط خطی های یک ظهر گرم تابستانی، بعد از کار،در اتاقی در بیابان...


اینجا...ندارد...

اینجا نه تنها «تو» ندارد...من هم ندارد...حتی کوچه هم ندارد...یا حتی خیابان...

اینجا شبانه ندارد...

اینجا «شبانه» هم ندارد...
یادم هست «شبانه» ها را...نه!...خودم را می خواهم فریب دهم...از «شبانه» ها هم چیز زیادی در خاطرم نیست...فقط تصاویری مبهم و تکه پاره...

اینجا تنهایی ندارد...

اینجا در عین «تنهایی»، تنهایی هم ندارد...