هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

خرید خونه...

تصمیم گرفتم خونه بخرم...می خوام قبل از تموم شدن مرخصی خونه رو خریده باشم...امیدوارم یه مورد مناسب پیدا بشه...

سراغ کار I...

رفتم سراغ کار...گفت ""برو 10 روز دیگه بیا ببینم می شه جایی رو پیدا کرد یا نه...""...

بدون دردسر...بدون خستگی...

اگه تا امروز صبر می کردم، با پرواز مستقیم می اومدم...بدون دردسر...بدون خستگی...

ماجرای جا ماندن از پرواز...

چه دهنی از من سرویس شد...
به لطف اون حضرتی که بلیط برام گرفته بود و ساعت پرواز رو اشتباه گفته بود، از پرواز جا موندم...
فرموده بودن ساعت 16:55 پرواز دارم...به محض ورود به فرودگاه در ساعت 16:05 دیدم یه هواپیما پرید...از اطلاعات پرواز پرسیدم...دیدم که بله...پرواز من بوده...ساعت 15:55 بوده نه ساعت 16:55...
هیچی...هر چه قدر  به این در و اون در زدم تا با پروازهای بعدی بتونم برم نشد که نشد...تا ساعت 7:30 توی فرودگاه موندم...اما خبری نشد...پرواز 2 ساعت بعدم رو هم کنسسل کردم...زنگ زدم به اون حضرت که برای فردا برام بلیط بگیره...فرمودن فردا ساعت 16 ok شد...
صبح روز بعد ساعت 10:30 به سمت فرودگاه حرکت کردم...که شاید با یکی پروازهای زودتر از پرواز خودم برم...به محض ورود رفتم سراغ اطلاعات پرواز...دیدم که پروازی که قراره من باهاش برم ساعت 18 نیست و ساعت 16 ست...زنگ زدم به همون حضرت مذکور...فرمودن به دلیل ورود وزیر، پروازها جابجا شدن و اسم من هم از لیست خط خورده...
هر چه به این در و اون در زدم که با پرواز دیگه ای به هر مقصد دیگه ای، از اون خراب شده برم، نشد...نهایتاً رفتم با اتوبوس برم...
اتوبوس مستقیم به مقصی، ساعت 12 حرکت کرده بود...یه بلیط برای ساعت 16:30 به مقصد دیگه ای گرفتم که به خونه نزدیک تر بشم و هر چه زودتر از از اون جهنم دره خارج بشسم...
صبح روز بعد ساعت 7 صبح رسیدم اصفهان...یه ماشین گرفتم و ساعت 16:30 رسیدم خونه...
مسیری که همیشه به صورت مستقیم با هواپیما 1 ساعت 30 دقیقه طول می کشید رو طی 24 ساعت طی کردم...دو روز از مرخصی به باد رفت...کلی خسته شدم...کلی عصبی شدم و حرص خوردم...مقدار زیادی هم استرس کشیدم...