بوی تند و عجیب...
و رعشه ای که به تنم می افتد...
دوباره پنجشنبه شد...
پ.ن:...جدیداً دارم با پنجشنبه ها به مشکل می خورم...
"" جمعهها غم دیگه بیداد میکنه...
جمعهها خون جای بارون می چکه...""...
چه ساده می توان زنده بود و مردگی کرد...ب.ر.ن:...چه ساده می توان مرد و زندگی کرد...چه ساده می توان مرده بود و زندگی کرد...""...