هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

...

بوی تند و عجیب...

و رعشه ای که به تنم می افتد...

Start...

از دیشب شروع شد!...

بدون عنوان...

از اون غروبای دلگیر و کِسِله...

پنجشنبه...

دوباره پنجشنبه شد...



پ.ن:...جدیداً دارم با پنجشنبه ها به مشکل می خورم...

«جمعه»...

"" جمعه‌ها غم دیگه بیداد میکنه...

جمعه‌ها خون جای بارون می چکه...""...

از گذشته II...

""جایی میان «عقل» و «احساس»، خودم را حلق آویز خواهم کرد…""...

تدبیر عقرب...

""می دونید اگه یه عقرب رو میون یه حلقه آتیش بندازن چی کار می کنه؟...
عقرب خودش رو نیش می زنه...""...

خواستن...توانستن...

"" "خواستن،توانستن..."... نیست...
خواستن شرط لازم توانستنه...اما کافی نیست...""...

دِین زندگی...

""روزگار سخت می گذرد...
زندگی مدیون مرگ است...""...

ساده...

""چه ساده می توان زیست و مرده بود...

چه ساده می توان زنده بود و مردگی کرد...

ب.ر.ن:...چه ساده می توان مرد و زندگی کرد...
چه ساده می توان مرده بود و زندگی کرد...""...