هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

راه بی بازگشت...

از 10 روز پیش استارت خورد...

به عبارتی، قدم تو یه راه بی بازگشت گذاشتم...راهی که هزینه خیلی زیادی براش پرداختم و بعد از این، شاید خیلی خیلی بیشتر هم باید بپردازم...

یکشنبه هم سند این راه رو امضا می زنم...

یکی دو ماه پر جنب و جوش و پر کار و در عین حال پر استرسی رو در پیش دارم...


بعدش هم...

Start...

از دیشب شروع شد!...

لوگو...

نشستم یه طرح زدم برای لوگو...

خودم خوشم اومد...



پ.ن: البته یه ایراد کوچیک داره که سر فرصت باید تغییرش بدم...

وقتای کلافگی...

از اون وقتای کلافگیه...از اون وقتایی که حوصله هیچ کاری رو ندارم...حوصله خودم رو هم ندارم...

کلافه م...الکی می چرخم...

از اون وقتاس...

فریاد...

تو این حال و هوا یه آهنگ، که متن ترانه ش هم باهات ارتباط برقرار کنه، می تونه آهنگ «فریاد»، باشه...

کی می تونه آهنگساز همچین آهنگی باشه، غیر از «انوشیروان روحانی»...

چه پیانوی زیبایی داره این آهنگ...


لینک دانلود - لینک دانلود (4sh)



پ.ن: سایت «انوشیروان روحانی»...

The Class of '92...

دیشب داشتم «The Class of '92» رو می دیدم...رفتم تو یه فضای دیگه...

رفتم تو گذشته ها...سال 99...

وقتی «رایان گیگز» 99 رو دیدم شوکه شدم...چقدر زود گذشت...

انگار همین دیروز بود...

Evgeny Grinko - Valse...

تو وبلاگ «Phill» یه ویدیو کلیپ از آهنگ «Evgeny Grinko-valse» دیدم...سریع دانلودش کردم...چند بار کلیپ رو دیدم...

همین چند دقیقه پیش خود آهنگ رو دانلود کردم...از وقتی دانلود شده، پشت سر هم داره پخش می شه...

آهنگی ترکیبی، از پیانو و آکاردئون...

این آهنگ برام عجیبه...یه فضای خاصی داره...نمی دونم چرا...برای من یکی از اون آهنگ های عجیبه...


لینک دانلود - لینک دانلود (4sh)



پ.ن: شاید از این به بعد یه تعدادی آهنگ اینجا قرار دادم...

بدون عنوان...

یه چند مدتی می شه که دیگه به صورت منظم و هر روز، مطالعه نمی کنم و درس نمی خونم!...و این بد جوری آزار دهنده ست!...مثل همون چیزای قبلی که آزار دهنده بودن!...

باید شروع کنم به خوندن، اما منتظرم...منتظر یه تنوع تو روزمرگی هام...یه تنوع تو زندگی...

باید شروع کنم...وگرنه از اینی که در حال حاضر هست، بازم، بیشتر عقب می افتم!...

...

بی حوصله م...البته باید بگم طبق معمول...


می خوام یه کار جدید انجام بدم...اما نمی دونم چه کاری...


می خوام یه کاری انجام بدم...


بس که بازیگوشی کردم و مطالعه نکردم و مطالب روی هم انباشته شد، می خوام کلاس فردا رو کنسل کنم...

در هم...

یه چیزایی خیلی آزارم می ده و ذهنم رو بیش از حد درگیر خودش می کنه...


نمی تونم برنامه درستی بریزم...نمی تونم طبق برنامه م پیش برم...

یه جا وایسادم و هیچ تکونی نمی خورم...انتظار دارم همه اون چیزایی که تو ذهنمه اتفاق بیفته...

شاید چون حجم چیزایی که می خوام و تو سرم هست زیاده به همین خاطر حرکت هام ریز و کُند به نظرم میان و همین باعث افت انرژیم می شه...یا باعث می شه فکر کنم اصلاً هیچ حرکتی نکردم...

این جدای از تنبل بازی ها و حرکت نکردن هام هست...


زمان خوابم به هم ریخته...این خودش یه معضله...اینکه بیش از حد می خوابم خودش یه معضل دیگه...از همه بدتر اینه که وقتی دیر بیدار می شم بقیه اون روز رو، هم به بی هدفی و بیکاری و کشتن زمان می گذرونم...این هم در نوع خودش معضلی شده...