در تمام این روزهای گذرنده...
سعی در نقش کردن زندگی دارم...
تا...
خط قرمز بطلان بر آن کشم...""...
مثل این می مونه...یهو همه نیست
بشن...همه...همه...همه...همه...آدم خودش باشه...فقط خودش...هیچ جنبنده ای
رو زمین نباشه...حتی یه عقرب...حتی یه مار...یه خوک...یه ملخ...یه
سوسک...هیچی...هیچی...
یه خلا...یه حس خفگی...
مثل یه سامورایی رفتار می کنی؟...
مثل سامورایی ها عمل کن...""...
مثل زندگی بدون خیلی چیزا...
تلخ...
مثل...
هر چقدر شکر اضافه کنی شیرین نمیشه...
به جای شیرین شدن...بدمزه میشه...یه شیرینی بد مزه...
مزه شیرینی هم از جلوی چشم آدم میفته...""...
یادمه یه روزی نوشتم:...
""فاصله میان زاهد و کافر می دانی چقدر است؟...
من می گویم...
لغزشی...
شاید کلامی...
به آزمونی آزموده می شوی...
کسی زاهد می شود...کسی کافر...""...