هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

کمی صحبت با...

""کجایی؟...
رفتی اون بالا قایم شدی اسم خودتم گذاشتی خدا؟...
بیا پایین...
من که کاری نمی تونم بکنم...
از همین الان می تونی اعلام کنی برنده تویی و بازنده من...
"نقش منو با یه طناب بکش رو خاک ادعا
بگو آهای مردم شهر اینم قلندر شما"
ببین من پر رو تر از این حرفام...هنوز جا دارم...تا می تونی بزن...فشار بده...بکِش...هر کاری که می دونی...
دل نسوزون...خدایی...مهربونی...بزرگی...باشه...هم من می دونم هم بقیه... ولی ترحم نکن...فقط بقیه رو قاطی نکن...هیچ کس رو...هیچ کس رو...کاری نکن رو بقیه پا بذارم...توانش رو اگه نداشته باشم اینقده پیمانه ها و جام ها رو لاجرعه سر می کشم تا راحت بتونم توانش رو کسب کنم...

ببین جا دارم هنوز...
فقط بذار آخرین جرعه های شرابم رو سر بکشم...
ببین من منتظرم...هنوزم جا دارم...هنوز کمه...فعلاً نفس می کشم...هنوزم منتظرم...
ببین برنده تویی...شک ندارم...اگه غیر از این بود که خدا نبودی دیگه...

بازم می گم...
"نقش منو با یه طناب بکش رو خاک ادعا
بگو آهای مردم شهر اینم قلندر شما"
ولی من روم کم نمیشه...باید تا تهش برم...راه خودمه...می خوام تا تهش برم...ته تهش...خودم انتخاب کردم...می رم تا تهش...باید برم...
ببین تا اینجاش...اوووه...نه...نه...ببین اشتباه نکن...اشتباه نکردم...پشیمون هم نیستم...هنوزم می گم..شک نکن...این راه منه...راه من...پس می رم تا ته راهم...""...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.