از آن نیمه شب های عجیب است...باور کن...
از همان نیمه شب هایی که افکار و ایده های جدید می آید در ذهنت...از همان هایی که قلقلکت می دهند...
از همان نیمه شب های عجیب که انرژی ته کشیده ات، به یکباره شعله ور می شود و دلت می خواهد یک کاری کنی...یک چیزی را شروع کنی...حرکتی...فکری را عملی کنی...
از همان نیمه شب ها...با پنجره باز و نسیم خنکی که از پنجره، بی اجازه به داخل اتاق سرک می کشد و در این میان دستی به سر و رویت هم می کشد...یک لیوان پر از نسکافه بدون شیر... و Playlist ی از آهنگ های Metallica که تازه به آهنگ Turn The Page رسیده و بعدش هم تاپ ترین هایی که عمداً در انتهای لیست گنجانده ای که در اوج آرامش، نیمه شب بهاری-تابستانی ت را خاص تر از پیش کند...
از آن نیمه شب های عجیب است که دلت می خواهد همه ش بنویسی...و این می شود که لیوان به دست کنار صفحه ای روشن می نشینی و آهنگ گوش می دهی و می نویسی...بی هدف...شاید برای تخیله...نه تخلیه کلمات...که تخلیه انرژی عجیبِ نیمه شب های عجیب...
به به
عجب آهنگی