هفتمین...
هفتمین...

هفتمین...

یاد گذشته...

یه وبلاگی رو دیدم...یاد وبلاگ های قدیمی خودم افتادم...
«سرزمین ...سکوت...»...
نمی دونم یه حس عجیبی بهم دست داد...
حسی که کمی غم هم چاشنیش شده...
نمی دونم چرا دلم خواست اون وبلاگ ها داشتم دوباره...
وبلاگی که از 26 August سال 2004 شروع به نوشتن ش کردم...چند بار Domain ش عوض شد...اما باز هم نوشته ها...
حس دلتنگی هم دارم...
یه بغضی هم راه گلومُ سد کرده...

«بع بعی»...

دیوونه «بع بعی» توی «کلاه قرمزی» هستم...

رویای ساز...

قیمت ساز اینقدر بالا رفته که داشتنش تبدیل به رویا شده...
من هر روز رویا پردازی می کنم...

هنوزم سال نو ه؟...

هنوز هر کی اینجا به یکی می رسه می گه سال نو مبارک...مگه سال هنوزم نو ه؟...

استرس کاری...یا کار استرسی؟...

من نمی دونم دچار استرس کاری شدم یا کارم به شدت استرسی و استرس زاست!...

بازی بپر بپر...

بازی بپر بپر بازی جالبی ست...
همین که می گوید...«بپر...»...جواب می آید «من نمی پرم...»...
قبل از مذاکرات آغاز می شود...بعد از مذاکرات با پریدن به پایان می رسد...

فیلم فرانسوی...

یه فیلم فرانسوی دیدم...
به نظرم خوب بود...
بعداً معرفی می کنم...

روزهای سگی رونده...

روزها سگی پیش می روند...
می روند...

حال سگ...

«حالِ سگ» می دونی چیه؟...
حالِ الآن من...

بعد از تعطیلات...

خب بعد از تقریبا ۲۰ روز تعطیلی دارم بر می گردم کارگاه...
حالم گرفته ست... دوباره زندگی غیر نرمال...